متن سخنرانی منصور کوشان در همایش خانهی آزادی بیان
“آزادی بیان: باور یا نقاب؟”ـ پاریس، دوم ژوئن ۲۰۱۲
داستانها و ضربالمثلهای زیادی در زبان فارسی و دیگر فرهنگها وجود دارد که با خواندن یا شنیدن آنها ضرورت تاریخی و اکنونی همبستگی را بیشتر درمییابیم. تأسیس و ضرورت تشکیل خانهی آزادی بیان هم برآمدهی همین نیاز به همبستگی است.
مولوی که این روزها زیاد در محفلها حضور دارد، از جمله کارهایی که کرده است، جمعآوری قصهها و ضربالمثلها و روایتهای دورهی خود و پیش از خود در مجموعهی مثنوی است. گیرم که مأخذها را ذکر نکرده باشد. از میان دهها قصهی مشهوری که در مثنوی ثبت شده، یکی گم شدن فیل است، دیگری شکستن چوبها به صورت تک تک و دیگری قصهی آن چهار نفری که همه یک چیز میخواستند، اما به بیانهای گوناگون.
در قصهی فیل در تاریکی، هر کسی جایی از فیل را لمس میکند و چون اصل یا فیل را نمیشناسد، بر اساس لمس خود گمان میکند با چیزی جزیی رو به رو است. در قصهی چوبها، هر شاخه به راحتی میشکند اما شاخههای به هم پیوسته مستحکم و مقاوم میمانند. در قصهی چهار نفری، همه میوهی تاک یا مو را میخواهند منتها هر کس به زبان خود آن را بیان میکند: فارس، انگور، ترک اُزُم، عرب عنب و رومی استافیل.
خانهی آزادی بیان تأسیس شده است تا همهی کسانی که اصل را، آزادی بیان بی حصر و استثنا را فراموش نکردهاند، حقیقت وجودی فیل را میشناسند، بر استقامت شاخههای همبسته اشراف دارند، در رسیدن به میوهی تاک با بیانهای گوناگون یقین دارند، بتوانند دور هم جمع شوند. چون نه تنها اهرم کارا و پویای رسیدن به دموکراسی و تحقق مادههای اعلامیهی جهانی حقوق بشر آزادی بیان است که کاراترین تضمین برای حفظ و تعالی شرایط انسانی نیز آزادی بیان است.
خانهی آزادی بیان همان گونه که از نام آن برمیآید و در منشور آن نیز آمده است، مستقل است. هیچ دین و مذهب و حزب و عقیده و مرام جزمی را نمایندگی نمیکند. هر کس با هر اندیشه، عقیده، منش، آگاهی و حرفهای میتواند در آن عضو شود و یقین داشته باشد در همبستگی مستقل خود سریعتر به آزادیهای متعال میرسد. هر انسانی صرف نظر از این که عضو کدام دین، مذهب، حزب، اتحادیه، سندیکا، سازمان، گروه، انجمن، کانون و نهادی است، به دنبال رفاه، آسایش، استقلال و امنیت است، به دنبال اصلهای مهمی است که تحقق آنها بدون آزادی بیان ممکن نمیشود و خانهی آزادی بیان سکوی پرشی است برای سریعتر رسیدن به این حقهای طبیعی و بدیهی.
تواناییهای خانهی آزادی بیان تواناییهای تک تک آزادیخواهان و فعالان حقوق بشری است، تواناییهای همهی نهادهای حقیقی و حقوقی هموند آن است. چرا که خانهی آزادی بیان، نهادی است فراگیرتر از کانون نویسندگان ایران، فراگیرتر از انجمن قلم در تبعید ایران و فراتر از هر نهاد دیگر همسو با آنها.
کانون نویسندگان و انجمن قلم، تنها میتوانند کسانی را به هموندی بپذیرند که در یکی از رشتههای نوشتاری فعالیت دارند. چنان که کانون و انجمنهای دیگر، مانند روزنامهنگاران، نقاشان، طراحان، عکاسان، موسیقیدانان، کارگردانان، بازیگران، معماران، تولیدکنندگان اثرهای فرهنگی، ادبی، هنری. مانند ناشران رسانههای مکتوب، تصویری، صدایی و مانندان اینها.
هر صنفی تنها میتواند در رشته یا صنف خود هموند بپذیرد. علت هم روشن است. اتحادیهها، سندیکاها، کانونها و انجمنها نخست محلیاند برای تشکلهای صنفی و رسیدگی به امور مادی و معنوی صنف خویش. همهی این نهادها که وجود و فعالیت هر کدامشان نیز به طور مستقل ضروری است، نه تنها نمیتوانند هموندی از صنف دیگر داشته باشند، که نمیتوانند نهادهای حقیقی و حقوقی دیگری را که در فرایند فرآوردههای خود با مشکل نقض آزادی بیان رو به رو میشوند به هموندی بپذیرند، در صورتی که خانهی آزادی بیان در راستای منشور ۱۳ مادهای خود و بر مبنای اساسنامهاش نه تنها میتواند در همهی قلمروهای فرهنگی، ادبی و هنری و عرصههای اجتماعی هموند مستقل بپذیرد، که میتواند هر نهاد همسو با منشور خود را هم به عنوان هموند داشته باشد.
ضرورت این پوشش گسترده و همبستگی، از آن رو است که نه تنها در جامعههای در حال توسعه یا پیشامدرن، مانند ایران، که حتا در بسیاری از کشورهای غربی نیز هنوز تمامی وجههای آزادی بیان برای همهگان روشن نشده است و ضرورت تحلیل و واکاوی آزادی بیان روز به روز بیشتر میشود. بیشتر میشود چون بدون دریافت صحیح و کامل از آزادی بیان، شناخت و اجرای آزادیهای دیگر کامل نخواهند شد و هم چنان با اگرها و مگرها همراه میمانند. نمونهی بارز آن، دستگیری جولیان آسانژ و بسته شدن ویکی لیکس.
به ظاهر کشورهای غربی یا پیشرفته و مدرن که برخوردار از نظامهای دموکراتیک هستند و دولتهای آنها بر اساس انتخابات آزاد و عادلانه مجری تحقق قانونها میشوند، همه آزادی بیان، به ویژه آزادی بیان بدون حصر و استثنا را شناختهاند و آن را محترم میشمرند، اما یک پژوهش ساده نشان میدهد که چنین نیست. حتا در کشورهای اروپایی هنوز چالشهای بسیاری برای رسیدن به آرمانهای انسانی در پیش است و جای آن دارد که تمامی نهادهای دموکراتیک به یاری نهادهای قانونگزار مرزهای ناپیدا اما مهم میان قانونهای اجتماعی و آزادیهای آفرینشی و رسانهای را روشن و تعیین کنند.
به بیان دیگر، اگر تعریف و درک مفهوم آزادی بیان، به ویژه آزادی بیان بدون حصر و استثنا در جامعههای پیشرفتهی غربی، تنها در سطح مردم عادی یا متخصصان “دینخو” و تکخو هم چنان ناشناخته مانده و بیکرانهگی آن را درنیافتهاند، در جامعهی فرهنگی ایران و گاه در میان روشنفکران صاحب ادعا و عنوان، آزادی بیان بدون حصر و استثنا هم چنان گنگ و نامفهوم مانده و همراه است با برداشتهای نادرست و دهها شرط نانوشته.
معنا و مفهوم آزادی بیان، خلاصه نمیشود به گفتار یا سخن.”بیان” مفهومی عام برای تمام شیوهها و شگردهای انتقال معناها و مفهومها است. آزادی بیان، بیانِ هرگونه اندیشه و هرگونه نشری است. هیچ بیانِ بدون اندیشهای هم وجود ندارد، هم چنان که همهی عنصرهای شناخته شدهی بیان، شعر، داستان، نمایشنامه، طراحی، نقاشی، پیکرتراشی، عکاسی، فیلم و دهها شیوهی دیگر بیان چون گفتار، آواز، موسیقی و رقص و نمایش گونههایی از بیان هستند.
هنوز هنگامی که بحث آزادی بیان بدون حصر و استثنا مطرح میشود، بسیارانی موضوعهایی چون نوشتههای پورنوگرافی و فیلمهای سکسی، به ویژه در ارتباط با نوجوانان را، از شرطها یا خط قرمزهای آزادی بیان اعلام میکنند. هم چنین هنوز کسانی بر این ادعا ماندهاند که تبلیغ ایدئولوژیهای دینخویانه، تکخویانه و از منظر آنها نامتعارف، عبور کردن از خط قرمز آزادی بیان است. چنان که هنوز بسیارند کسانی که آزادی بیان بدون حصر و استثنا را با هرج و مرج یا کردارهای نابههنجار اجتماعی یک سان میدانند. هنوز بسیارانند کسانی که با خطکشیها و مرزبندیها، نشانهها، نمادها، شخصیتها یا اندیشهها، معناها، مفهومها و موهوماتی را “مقدس” مینامند و هرگونه بیانی نسبت به آنها را ممنوع و گذر کردن از خط قرمزها تعیین میکنند. هنوز هستند بسیارانی که با تکیه کردن به باورهای کثیر یا به باورهای قلیل، با تأکید بر اکثریت چنین است یا اقلیت چنین، میخواهند برای آزادی بیان شرطهایی بگذارند که خود با نادیده گرفتن آنها، به اکثریت یا اقلیتی دست یافتهاند. هنوز بسیارانی مصلحت از روی ترس و عرف و اخلاق را انتخابی عقلانی میدانند، هنوز بسیارانی سکوت در برابر صدها گونه سانسور، تهدید، تجاوز و حذف را سانسوراندیشی نمیدانند. هنوز بسیارانی فراموش میکنند آن چه را در راستای اعتقاد و باور خود برجسته یا علم میکنند، خواسته یا ناخواسته گونهای تجاوز به حریم دیگران است. هنوز بسیارانی تنها بیان معتقدات خود را مقدس میپندارند و از آن دیگران را توهین.
در جهان اندیشهها و اعتقادهای گسترده اما پیوستهی امروز، هیچ تعریف مشخص و معیّن و ثابتی برای مقدس یا توهین وجود ندارد. در یک تعریف عام مردمفریبانه، هر باورمند به دینی با تبلیغ عقیدهی خود همان قدر به قداست دیگران توهین روا میدارد که دیگران به قداست او. هنگام که کسی بیان میکند بهایی یا مسلمان یا مسیحی یا یهودی یا زرتشتی یا بودایی است، خواسته یا ناخواسته، مذهبها و دینهای دیگر را انکار کرده و به باورمندان آنها توهین رواداشته. چرا که هیچ مرز و معنای ثابت و مشخصی برای توهین، گناه یا ثواب وجود ندارد. هم چنان که تهدید به کتمان عقیده میتواند توهین باشد، تشویق به تبلیغ عقیده هم میتواند توهین محسوب شود. یکی از غمانگیزترین و نابخشودنیترین توهینها به بشریت “مفسد فی الارض” نامیدن یک انسان است و ما ناگزیریم تا زمانی که هر نظر، عقیده و اندیشهای، در چارچوب یکی از شیوههای بیان، بیان میشود، آن را تحمل کنیم و با تأمل و مدارا و بیان اندیشهی خود پاسخگوی آن باشیم و از هرگونه کرداری بپرهیزیم که به حریم عینی و نه ذهنی دیگران تجاوز میکند.
توهین و قداست دو واژه، دو فرض، دو قرارداد متزلزل، مجهول و بدون هویت ثابتند. هیچ کس نمیتواند برای دیگری تعیین کند که چه گفتار و کردار و پنداری نیکو است و برآمدهی ادب و ثواب؛ و چه گفتار و کردار و پنداری نانیکو است و برآمده بی ادبی و ناثواب. آن گفتار و کردار و پنداری که در اکنون و در این جا ثواب است هر آینه ممکن است در اکنون جای دیگری گناه باشد.
زمان در گذر سریع خود با هزاران دگرگونی همراه بوده است و دیگر کسی نمیتواند ادعا کند همهی انسانهای موجود بی شعور و بی ارادهاند و چون گوسفندانی یک سان و همانندند، و میتوان با دینی، مذهبی، ایدئولوژیای، مرامی و مسلکی به سوی رستگاری هدایتشان کرد.
لازم است که به همهی کسانی که آگاهانه یا ناآگاهانه خود را در پشت نقاب بهانهها و استدلالهای ناعقلی پنهان میکنند و میکوشند بدون پذیرفتن مسؤلیت مستقیم، آزادی بیان را مشروط کنند و چهره و هویت آن را خدشهدار سازند، گفته شود:
خانمها و آقایان، گفتمان آزادی بیان بدون حصر و استثنا برای همهگان به طور یکسان، آن چنان که در خانهی آزادی بیان آمده است، یک گفتمان است نه یک عمل یا جرم انجام گرفته. هر گفتمانی تا پیش از رسیدن به عرصهی عمل هم چنان گفتمان باقی میماند. چه گونه میتوان جرم انجام نگرفتهای را محاکمه کرد یا گفتمانی را به جرم بیان بدون حصر و استثنا بودنش، به بی قانونی یا قانونشکنی متهم کرد؟ هیچ قانونی در جهان نمیتواند اندیشهای را به جرم بیان محاکمه کند. چرا که هیچ بیانی به خودی خود نمیتواند مرتکب عملی اجتماعی یا جرمی گردد. کسی که اندیشهی مردن خدا، پیامبری، امامی، شاعری، نویسندهای، هنرمندی را میگوید، مینویسد، میکِشد، مینوازد، میرقصد، میسازد و به دهها گونهی ممکن نقد میکند، آیا با بیان خود خدا یا دیگران را کشته و به مؤمنان آنها توهین روا داشته است؟ آیا به همهی خداباوران، دینداران، خوانندگان و دوستداران آن خدا، پیامبر، امام، شاعر، نویسنده، هنرمند بی حرمتی کرده است؟ آیا با بیان به انکار بتی، صنمی، نشانهای، نمادی، با اندیشیدن به پوسیده انگاشتن هر آن چه در این جهان وجود دارد، جرمی اجتماعی مرتکب شده است؟ آیا قانون عادلانهای وجود دارد که بتواند کسی را به اتهام اندیشیدن و بیان انکار و نقد خدا یا هر موجود مرده و زندهای، محاکمه و محکوم کند؟ آیا کسی حق دارد جلو بیان اندیشه یا باور دیگری را – که میتواند برای خود او “مقدس” باشد – به بهانهی توهین به خود یا باورهایش و “مقدسات” فردی یا جمعی، بگیرد یا او را تهدید کند و آسایش و آرامش او را خدشهدار گرداند؟
هیچ باور و ستایشی در جهان همیشگی نبوده است. هر باوری در سیر سیّال خود بارها دگرگون شده است. هزاران بار باوری جای باوری را گرفته یا آن را به کلی دگرگون کرده است. هزاران بار ستایش از نشانهای، نمادی، شخصیتی به نفرت تبدیل شده است و نفرت از شخصیتی، نمادی، نشانهای به ستایش. تاریخ بارها و بارها شاهد دگرگونی باورها هم چون واقعیت مسلم بوده و آنها را به ثبت رسانده است، در هیچ زمانی در جامعهای اعم از خانواده، محل، شهر و کشور باورها و ستایشها یا انکارها و نفرتها یک سان نبودهاند و نیستند. از همین رو باید به همان گونه که بیان باور و ستایش هر نشانه و نماد و شخصیت و معنا و مفهومی به همهی شیوههای بیانی آزاد است، باید بیان انکار و نفرت از هر نشانه و نماد و شخصیت و معنا و مفهومی به همهی شیوههای بیانی آزاد باشد. باید همان گونه که آزادی بیان بدون حصر و استثنا در طول تاریخ توانسته هزاران قانون نوشته یا نانوشته بشکند، دگرگون کند و قانون نویی جایگزین آن گرداند، باید آزادی بیان بدون حصر و استثنا به عنوان یک اصل بی مرز، بی کرانه، بی حصر و استثنا محترم شمرده شود تا بتواند در راستای بهبودی همهی وضعیتهای انسانها، به رسالت خود، یعنی شکستن و دگرگون کردن قانونهای تصویب شده و تثبیت شده ادامه بدهد و در راستای بهبودی بهتر وضعیتهای انسانهای هر عصر قانونهای نویی پیشنهاد، تصویب و تثبیت کند. همان گونه که امکان بیان اندیشهها، به انسان تواناییهای رشد را آموخت و اجازه داد مرحلههای گوناگون تکامل را بگذراند و به وضعیت امروز برسد، باید هم چنان آزادی بیان بدون حصر و استثنا وجود داشته باشد تا انسان بتواند از ایستایی وضعیت موجود خلاصی یابد و به مرتبههای ناشناختهی تکامل بشری برسد. باید اجازه داد هر اندیشهای بیرون از چارچوبهای سنت و قدرت، دین و دولت، بدون هر حصر و استثنایی بیان شود و با قانونهای اجتماعی وضع شده همسنگ و همطراز پنداشته نشود.
آن کس که نقاشی، عکس، فیلم یا رسانهای دیگر را برای بیان یا تبلیغ تجاوز به کودکان و جوانان زیر سنهای قانونی منتشر میکند، از منظر و در چهارچوب قانونهای اجتماعی مجرم است و نه از منظر بیان و چهارچوبهای تولید فرآوردههای فرهنگی، ادبی، هنری. تولیدکننده و ناشری که حقوق کودکان یا انسانها و حیوانهای بی اختیار را نادیده میگیرد، از منظر اجتماعی مجرم است؛ چون قانون، اختیار کودکان و نوجوانان را از آنها سلب کرده و آن را به مادر، پدر، قیم یا دولت واگذار کرده است. کسی که تجاوز به کودک یا نوجوانی را تبلیغ میکند به حقوق انسانی و شهروندی کودک و نوجوانی تجاوز کرده است که هنوز به سن قانونی نرسیده است و از خود اختیاری برای شرکت در یک رابطهی جنسی یا یک معاملهی تجاری نداشته است.
فراموش نکنیم که در بیرون از مرزهای بیکرانهی بیان، انتشار عکس، نقاشی، فیلم یا هر رسانهای که در آن تجاوز به کودکان تبلیغ میشود همان قدر تجاوز به حقوق کودکان است که رسانهای بکار گماردن کودکان در کارگاهها و کارخانهها را تبلیغ میکند. هم چنین فراموش نکنیم که آزادی بیان در گسترهی بی کرانهگیاش میخواهد نشان بدهد که جرم تجاوز به حقوق کودکان نیز نمیتواند همراه با اماها و اگرها باشد. آزادی بیان در قلمروهای خود نشان خواهد داد که این تنها پیامبران، امامان، خاخامان، اسقفان، فقیهان، سرمایهداران، بانکداران و دولتمردان نیستند که میتوانند تعیین کنند چه گفتار و کردار و پنداری نیکو است و چه گفتار و کردار و پنداری نانیکو است. آزادی بیان میخواهد نشان بدهد که همهی انسانها میتوانند در تعیین زندگی و سرنوشت خود سهیم باشند و این ممکن نیست مگر با آزادی بیان بدون حصر و استثنا. باید همهی انسانها بتوانند در بیان آزادانهی تخیل و اندیشه شان وضعیتهای اجتماعی خود و دیگران را نقد کنند و امکان سوق یافتن به سوی تعالی وضعیتهای انسانی را فراهم کنند. همهی انسانها باید بتوانند با بیان آزادانهی خود در هر زمان و مکانی قانونها را به سوی بهتر شدن وضعیت انسانها لغو یا تثبیت کنند.
از منظر آزادی بیان تنها آن عملی جرم نیست که مذهب، دین، حزب یا دولت تعیین میکند. هر حادثهای که کرامت انسانی را خدشهدار میکند، باید جرم محسوب شود و این اتفاق نمیافتد مگر در برخورداری انسان از آزادی بیان بدون حصر و استثنا.
آزادی بیان به همهی انسانها نشان خواهد داد که هر عمل ناانسانی جرم است و مهم نیست که چه کسی یا چه نهادی آن را روا دانسته یا ندانسته است. اگر قرار باشد برای آزادی بیان شرط گذاشت و خط قرمزیهایی را تعیین کرد، همان قدر تبلیغ اندیشههای مذهبی و دینی خطرناک و تجاوز به آزادیهای طبیعی انسانها است که تبلیغ مرامنامههای سازمانی و حزبی. از این منظر متعصبان زرتشتی، یهودی، بودایی، مسیحی، اسلامی و بهایی در تبلیغ اندیشه شان همان قدر متجاوزگر به حقوق شهروندان دیگرند که متعصبان کمونیست، نازیست، فاشیست و دیگری. نمیتوان فراموش کرد که نادیده گرفتن هویت فردی و استقلال فردی انسانها همان قدر تجاوز به حقوق دیگران است که تبلیغ برای بیهویتی یا کثرتگرایی انسانها. از این منظر نیز هر گونه تجاوزی تجاوز است و نادیده گرفتن حقوق انسانها که ناگزیر میبایستی برای جلوگیری از ارتکاب اجتماعی آنها قانونهایی وضع شود.
پس آنان که آزادی بیان بدون حصر و استثنا را برنمیتابند، بهتر است جلو تجاوزهایی را بگیرند که بیان ناگزیر به افشای آنها است. چون تا زمانی که انسانها در وضعیتهای همسان و برابر و حقوق مساوی نباشند، این وظیفهی هر انسان مسؤل و متعهدی است که با بهره بردن از یکی از شیوههای بیان، در افشا و انتقاد نامردمیها بکوشد و از گسترانیدن گسترهی فعالیتهای بیان به ویژه در عرصهی تعصبهای دینی و قومی نهراسد.
کسی که سخن میگوید، مینویسد، نقاشی یا طراحی میکند، مینوازد یا میرقصد، ساز میزند، نمایشی را بازی یا کارگردانی میکند، عکس میگیرد و فیلم میسازد، در حال انتقال معناها و مفهومهایی است که جامعه از آن محروم شده است. جلو هر معنا و هر مفهومی هم را، نمیتوان با اتکا به “قصاص پیش از عمل” گرفت، حتا اگر بتوان ثابت کرد که نمونهای از آن در گذشته تبدیل شده است به اهرمیکارا.
سخن آخر این که بیان در بی کرانهگی خود بدون هر گونه حصر و استثنایی، کارکردی فراتاریخی، فرازمانی و فرامکانی دارد. اندیشه، چه در صورت یک اثر آفرینشی و چه به شکلهای دیگر بیان برای مخاطب ویژهای یا جغرافیا و فرهنگ ویژهای آفریده نمیشود. از همین رو نیز، هیچ بیانی نمیتواند به جز در معیارهای بیانی خود – که هیچ چارچوب ایستایی نیز ندارد – با معیار دیگری سنجیده شود. هیچ بیانی در گسترهی این جهان بی مرز به درستی نمیداند مخاطبانش چه کسانی با چه عرف، سنت، دین و نهایت فرهنگی هستند یا در چه دوره و مکانی میزیند. پس، ناگزیر هر بیانی فراتر از هر گونه چارچوب و محدودیتهای دینی، اخلاقی، سنتی، عرفی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قومی و ملی جای دارد و در سیر سیال خود به شفافیت و زلالی ارزشها و معیارهای در خود میرسد.
۲ جون ۲۰۱۲، پاریس